بیست آبان، سالروز تولد فیودور داستایفسکی

ترجمیک به‌پاس زحمات برخی از مترجمان و نویسندگان، بخشی از فعالیت‌های مناسبتی وبلاگ را به بررسی زندگی‌نامه و آثار بزرگان ترجمه و اهالی قلم اختصاص داده است.

فیودور داستایفسکی یکی از نویسندگان مشهور روسیه است و یازده نوامبر یا بیست آبان سالروز تولد این نویسنده زبده روسی است. در ادامه به زندگی‌نامه و بررسی آثار این نویسنده توانا می‌پردازیم.

برای مطالعه مطالب بیشتر، به وبلاگ ترجمیک مراجعه کنید.

تولد داستایفسکی

فیودور داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد و در حومه مسکو بزرگ شد. نام کامل او فیودور میخایلوویچ داستایفسکی است.خانواده‌ این نویسنده معروف، نسبتا مرفه بودند. پدر فیودور پزشکی موفق بود گرچه او در بیمارستانی خیریه کار می‌کرد که خدمات پزشکی را به افراد بسیار فقیر ارائه می‌داد. خانواده‌اش خانه‌ای در مجتمع بیمارستانی داشتند، بنابراین فیودور جوان از همان ابتدا با تلخی‌های زندگی و حوادث دردناک آشنا شد.

مانند اکثر افراد جامعه روسیه تزاری، والدین او هم مسیحی ارتدوکس بودند و ایمان مذهبی داستایفسکی هم در تمام عمرش عمیق‌تر و قوی‌تر شد. البته ایمان او همیشه با شک و تردید او در جنگ بود. در یکی از نامه‌های معروفش توضیح می‌دهد که چگونه تشنه ایمان «مانند علف خشک» است و نتیجه می‌گیرد: «اگر کسی به من ثابت کرد که مسیح خارج از حقیقت است و در واقع حقیقت خارج از مسیح است، پس ترجیح می‌دهم با مسیح بمانم، مسیح به جای حقیقت.»

دوران جوانی داستایفسکی

فیودور داستایفسکی در ۱۲ سالگی ابتدا در مسکو و بعداً در پایتخت روسیه، سن‌پترزبورگ به مدرسه فرستاده شد و از تحصیلات خوبی برخوردار شد. گرچه او به عنوان فرزند خانواده‌ای از طبقه متوسط، احساس می‌کرد که در بین همکلاسی‌های اشراف‌زاده خود جایی ندارد.

داستایفسکی یکی از مشهورترین نویسندگان در جهان است

وقتی تیودور ۱۵ سال سن داشت، مادرش درگذشت. بعد از اتمام تحصیلات مدرسه، او دانشجوی آکادمی مهندسی نظامی در سن‌پترزبورگ شد.

این نویسنده شهیر وقتی ۲۱ ساله بود، پدرش را از دست داد. بعضی منابع علت مرگ پدر داستایفسکی را کشته شدن توسط یکی از رعیت‌هایش ذکر کرده‌اند اما در درستی این داستان، تردید‌هایی وجود دارد.

فیودور داستایفسکی پس از فارغ التحصیلی مدتی به عنوان مهندس کار کرد اما به این شغل علاقه‌ای نداشت و پس از مدتی این حرفه را کنار گذاشت تا به ایفای نقش خاص خودش در دنیای ادبیات و نویسندگی بپردازد. او برای امرارمعاش مدتی نیز به ترجمه آثار نویسندگان مشهور می‌پرداخت.

اعتیاد او به قمار از همان دوران جوانی‌اش آغاز شد. اعتیادی که در کل زندگی‌اش با آن دست و پنجه نرم می‌کرد.

علاقه به ادبیات

فیودور و برادر بزرگترش، میخائیل که هم برادر و هم دوست صمیمی او در زندگی‌اش بود و در انتشار مجلات با هم همکاری می‌کردند، از جوانی شیفته ادبیات بودند.

او دایه‌ای داشت که در سه سالگی شروع به خواندن حماسه‌ها و افسانه‌های قدیمی برای او کرد و سپس مادرش در چهار سالگی از انجیل برای آموزش خواندن و نوشتن به او استفاده کرد.

داستایفسکی از کودکی و حتی در دوران دانشجویی به داستان‌های رمانتیک و گوتیک، به‌ویژه آثار سر والتر اسکات، آن رادکلیف، نیکولای کارامزین، فردریش شیلر و الکساندر پوشکین علاقه داشت.

چاپ رمان بیچارگان

اولین اثری که داستایفسکی منتشر کرد، ترجمه‌ای نسبتا آزاد و با تشدید احساسات از رمان اونوره دو بالزاک، اوژنی گرانده بود. او در زمان نوشتن این کتاب، حدودا ۲۴ سال داشت. این کتاب مردم فقیر یا Poor Folk نام داشت که در ایران بیشتر با نام بیچارگان شناخته می‌شود.

سه دهه بعد، فیودور داستایفسکی در کتاب خاطرات یک نویسنده، داستان کشف شدن خود را به تحریر درآورد. پس از تکمیل رمان کوتاه بیچارگان، او یک نسخه از داستان را به دوستش، دیمیتری گریگوروویچ داد و او آن را برای شاعر و نویسنده‌ای به نام نیکلای نکراسوف برد. این دو نویسنده با خواندن دست‌نوشته این نویسنده تازه‌کار با صدای بلند، غرق بینش روان‌شناختی و توانایی تاثیرگذاری او بر احساسات خوانندگان شدند. آن‌ دو پس از اتمام رمان بلافاصله در ساعت ۴ بامداد نزد داستایفسکی رفتند تا به او بگویند که اولین رمانش شاهکار است.

داستان‌های داستایفسکی به بررسی عمق روح افراد می‌پردازد

بعدا در همان روز، نکراسوف داستان مردم فقیر را به بلینسکی، مشهورترین منتقد جامعه ادبی روسیه داد و بیان کرد:«یک گوگول جدید ظاهر شده!» بلینسکی هم پاسخ داد:«بر طبق نظر تو، ظاهرا گوگول‌ها مانند قارچ می‌رویند.» البته پس از مطالعه داستان، بلینسکی شور و شوق خود را به داستایفسکی منتقل کرد:«آیا خودت متوجه می‌شوی که چه چیزی نوشته‌ای!» داستایوفسکی در کتاب خاطرات یک نویسنده از آن به عنوان شادترین لحظه زندگی خود یاد می‌کند.

چاپ رمان همزاد

در همان سال، داستایفسکی رمانی به نام همزاد که داستانی در مورد اسکیزوفرنی است، به چاپ رساند. قهرمان این رمان، گالیادکین ، توهم همزاد خودش را می‌بیند که او را مسخره می‌کند و جای او را غصب می‌کند. در واقع انگار روایت این داستان، طعنه‌ای است که مستقیما قهرمان نگون‌بختش را خطاب قرار می‌دهد.

قهرمان این داستان کارمندی معمولی است که صرفا داستان بر محور توهمات و جنون او می‌چرخد. جنونی که سبب بروز توهماتی درباره همزادی که دقیقا نقطه مقابل او در اصول اخلاقی است، می‌شود. این داستان از فضایی وهم‌آور و جنون‌آمیز برخوردار است.

داستایفسکی در ابتدا با وجود تازه‌کاربودن، به علت خجالت حاد و غرور و زودرنجی، سبب خصومت و دشمنی اعضای حلقه بلینسکی با خودش شد. نکراسوف و تورگنیف شعری طنزآمیز منتشر کردند که در آن این نویسنده جوان، مانند دن‌کیشوت، «شوالیه‌‌ای با قیافه دلگیر» نامیده شد. سال‌ها بعد، داستایفسکی به این طعنه پاسخی سزاوار داد. بلینسکی هم به تدریج از ترجیح فیودور برای استفاده از موضوعات روانشناسی بر مسائل اجتماعی ناامید شد. داستایوفسکی که همیشه مستعد بیماری‌های عصبی بود، از افسردگی نیز رنج می‌برد.

سقوط داستایفسکی

داستان زندگی داستایفسکی بسیار دراماتیک است: قتل پدر، اعدام ساختگی، تبعید، اعتیاد به قمار و حضور فاجعه بار در صحنه ادبی سنت پترزبورگ. این ماجرای آخری شاید برای بیشتر شما ناشناخته باشد، اما تاثیر عمیق و دردناکی در روحیه این نویسنده شهیر روسی داشته است. این ماجرای تلخ درباره حواشی پیرامون اولین رمان داستایفسکی است.

بر طبق دیدگاه‌های نکراسوف و بلینسکی که داستایفسکی را گوگول دیگری می‌دانستند، شهرت زیادی برای کتاب بیچارگان، قبل از چاپ پدید آمد. بر طبق نظر بعضی دیگر از منتقدان،این دیدگاه غیرمنطقی و اشتباه بود:«بیچارگان» داستانی کسل‌کننده است که اگر نویسنده‌‌اش بعدها «جنایت و مکافات» و سایر آثارش را نمی‌نوشت، این اثر و حتی خود داستایفسکی هم به فراموشی سپرده می‌شد.»

با این حال و با وجود این دیدگاه‌های متناقض، فیودور ۲۴ ساله ناگهان در همه جا به عنوان نابغه ادبی جدید سنت پترزبورگ مورد تجلیل قرار گرفت. این کتاب پس از چاپ انتظارات را برآورده نکرد و سبب مورد تمسخر قرار گرفتن داستایفسکی شد. البته بعضی دیگر از منتقدان نیز ارزش زیادی برای این داستان قائل بودند.

داستایفسکی همواره در اضطراب بود که هنوز «شهرت خود را تثبیت نکرده است».

سیزده سال بعد، او پس از بازگشت از تبعید، با رمان خاطراتش «خانه مردگان» شهرتی دوباره به دست آورد اما به گفته موچولسکی، داستایفسکی هرگز اعتماد به نفس خود را به دست نیاورد. حتی زمانی که او در حال نوشتن برخی از بزرگترین کتاب‌های ادبیات جهان بود، همچنان در اضطراب بود که هنوز «شهرت خود را تثبیت نکرده است».

فعالیت سیاسی و دستگیری فیودور داستایفسکی

در ۲۶ سالگی، این نویسنده توانای روسی شروع به شرکت در حلقه پتراشفسکی کرد. این حلقه از گروهی از روشنفکران که در مورد سوسیالیسم اتوپیایی بحث می‌کردند، تشکیل شده بود. او سرانجام به یک گروه مخفی مرتبط با انقلاب و تبلیغات غیرقانونی پیوست. به نظر می‌رسد که داستایفسکی به کمونیسم و تروریسم همدردی علاقه‌ای نداشت بلکه انگیزه‌اش از پیوستن به این گروه، تقبیح نظام ارباب-رعیتی بود.

در ۲۳ آوریل ۱۸۴۹، او و سایر اعضای حلقه پتراشفسکی دستگیر شدند. داستایفسکی هشت ماه را در زندان گذراند تا اینکه در ۲۲ دسامبر، زندانیان بدون هشدار به میدان سمیونوفسکی هدایت شدند. در آنجا حکم اعدام با جوخه شلیک به آن‌ها ابلاغ شد و سه زندانی به بیرون هدایت شدند تا تیرباران شوند. در آخرین لحظات، سربازان اسلحه‌هایشان را پایین آوردند و پیکی با این پیام رسید که تزار جان آن‌ها را بخشیده است. مراسم اعدام ساختگی در واقع بخشی از مجازات آنان بود. یکی از زندانیان برای همیشه دیوانه شد و دیگری هم رمانی به نام جنایت و مکافات نوشت.

اعدام ساختگی داستایفسکی

این تجربه نزدیک مرگ تاثیر ناگوار و عمیقی بر روحیه داستایفسکی گذاشت و بسیاری از شخصیت‌های رمان‌های او همواره وضعیت روحی مردی را که به اعدام نزدیک می‌شود، تصور می‌کنند. اعدام ساختگی سبب قدردانی فیودور از روند زندگی به عنوان هدیه‌‌ای غیرقابل قیاس شد و بر خلاف تفکر جبرگرایانه و ماتریالیستی غالب روشنفکران، او به آزادی، صداقت و مسئولیت فردی بهای زیادی می‌داد.

تبعید به سیبری

داستایفسکی به جای اعدام، به چهار سال تبعید در اردوگاه کاری در سیبری محکوم شد و پس از آن نیز باید دوره‌ای نامحدود به عنوان سرباز می‌گذراند. پس از ۱۰ سال که دوباره به روسیه بازگشت، او رمانی را بر اساس تجربیات زندانی شدن خود در اردوگاه با نام خانه مردگان نوشت. در این رمان دیگر خبری از رمانتیسیسم و ​​رویاپردازی آثار پیشین داستایفسکی نبود.

این رمان وحشت‌هایی را توصیف می‌کند که او واقعا شاهد آن بود: وحشیگری نگهبانانی که از ظلم لذت می‌برند، جنایتکارانی که از کشتن کودکان لذت می‌بردند و زیستن روح‌هایی شایسته و پاک در میان کثیفی و انحطاط. همه این مضامین که از تجربیات مستقیم خود نویسنده برآمده، به این رمان قدرت عظیمی می‌دهد که سبب همذات‌پنداری و درک رمان توسط خوانندگان می‌شود .

تولستوی این رمان را شاهکار داستایفسکی می‌دانست. مهم‌تر از همه، خانه مردگان نشان می‌دهد که بیش از هر چیز دیگری، آزادی فردی، انسان را می‌سازد. این اعتقاد داستایفسکی در تضاد مستقیم با عقاید جبرگرایان رادیکال و سوسیالیست‌های روشنفکر است.

این نویسنده زبده در سیبری چیزی را تجربه کرد که آن را «بازسازی» اعتقاداتش می‌نامید. او نگرش تحقیر‌آمیز روشنفکرانی را که قصد تحمیل عقاید سیاسی خود را بر جامعه داشتند، رد کرد و به عزت و خیرخواهی مردم عادی ایمان آورد. همچنین این تجربیات در قوی‌تر شدن ایمان او به مسیحیت نقش مهمی داشت.

فیودور داستایفسکی اولین حملات صرع خود را در زندان تجربه کرد. توصیفات او از تشنجات صرع (مخصوصاً در کتاب ابله) اعماق روح انسان را پدیدار می‌سازد. بر طبق نظر داستایفسکی لحظه قبل از حمله صرع، به بیمار احساس قوی هماهنگی کامل و غلبه بر زمان القا می‌شود. در سال ۱۸۵۷ داستایوفسکی با ماریا دمیتریونا ازدواج کرد. اولین واقعه ناگوار در این ازدواج، مشاهده یکی از تشنج‌های فیودور در ماه عسل بود.

آثار دهه ۱۸۶۰

داستایفسکی پس از بازگشت به روسیه وارد فعالیت ادبی شد. او به همراه برادرش میخائیل دو مجله تأثیرگذار را ویرایش کرد، اول مجله Vremya که توسط دولت به دلیل یک مقاله اعتراضی بسته شد و سپس Epokha که پس از مرگ میخائیل فراموش شد.

داستایفسکی با انکار آزادی فردی مخالف بود

داستایفسکی شروع به حمله به عقاید رادیکال‌ها و روشنفکران روسیه را کرد. او با عقاید آن‌ها مبنی بر اعتقاد به ماتریالیسم، تقلیل هنر به تبلیغات، و مهمتر از همه، انکار آزادی و مسئولیت فردی مخالفت می‌کرد. او تا پایان عمر، نسبت به ایده‌های رادیکال بدبین بود. داشت. بنابراین آثار پس از دوران تبعید به سیبری او مورد انزجار بلشویک‌ها و در مظان اتهام دولت شوروی قرار گرفت.

سفر به اروپای غربی و ازدواج

داستایفسکی بیشتر دهه ۱۸۶۰ را در اروپای غربی گذراند. این سفر او چندیدن دلیل داشت. او می‌خواست جامعه‌ای را ببیند که هم فرهنگ آن تحسین و هم به خاطر ماتریالیسم‌گرایی آن ابراز تأسف می‌کرد.

او به طرز فاجعه‌باری جذب قمار شده بود و طلبکاران زیادی در روسیه داشت. در سال۱۸۶۶ یک ناشر بی‌وجدان به او پیشنهاد پرداخت مبلغی را داد که به شدت مورد نیاز داستایفسکی بود، مشروط بر اینکه رمان را در تاریخ معینی تحویل دهد. ناشر بر روی مفاد محرومیت ناشی از عدم تحویل به موقع رمان حساب کرده بود که به او اجازه چاپ آثار فیودور داستایفسکی را به مدت ۹ سال بدون پرداخت هیچ حق‌الزحمه‌ای به این نویسنده می‌داد.

در حالی که فرصتی کمتر از یک ماه برای داستایفسکی مانده بود، او تندنویسی به نام آنا گریگوریونا اسنیتکینا را استخدام و رمان خود، قمارباز را به موقع تمام کرد. چند ماه بعد او با آنا ازدواج کرد. او سرانجام زندگی و امور مالی خود را سر و سامان داد و شرایط باثباتی را برای خانواده جدیدش ایجاد کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند بود که دو تا از آن‌ها تا بزرگسالی زنده ماندند.

مرگ

داستایفسکی در ۲۶ ژانویه ۱۸۸۱ دو خونریزی ریوی متوالی را متحمل شد. بلافاصله پس از مراجعه آنا به پزشک، فیودور دچار خونریزی سوم شد. او فرزندانش را پیش از مرگ دور خود جمع کرد و اصرار داشت که داستان پسر ولخرج برایشان خوانده شود – داستانی درباره گناه، توبه و بخشش. داستایوفسکی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ درگذشت.

داستایوفسکی در گورستان تیخوین در صومعه الکساندر نوسکی در سن پترزبورگ، در همان گورستانی که شاعران مورد علاقه‌اش، نیکولای کارامزین و واسیلی ژوکوفسکی آرمیده بودند، به خاک سپرده شد. تعداد دقیق عزاداران در مراسم تشییع جنازه او مشخص نیست، زیرا منابع مختلف تعداد آنها را بین ۴۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ گزارش کرده‌اند.

آرامگاه داستایفسکی

روی سنگ قبر او نقل قولی از انجیل یوحنا نوشته شده است:«در حقیقت، همانا به شما می‌گویم، اگر دانه‌ای گندم که در زمین می‌افتد، نمیرد، تنها مانَد: اما اگر بمیرد، ثمر بسیار آرد.»

داستایفسکی در آیینه نگاه دیگران

داستایفسکی ستایشگران زیادی داشته است. افراد برجسته‌ای در حوزه‌های مختلف کتاب‌ها و آثار او را ستایش کرده اند. در ادامه به نقل چندی از این گفته‌ها درباره داستایفسکی می‌پردازیم.

«…تنها روانشناسی که می‌توانم از او یاد بگیرم» – نیچه

«داستایفسکی بیش از هر دانشمندی، حتی بیشتر از گاوس به من می‌آموزد» – آلبرت انیشتین

«ارزش داستایفسکی آنقدر زیاد است که وجود او به خودی خود توجیه کافی برای وجود مردم روسیه در جهان است و او در آخرین داوری ملت‌ها برای مردم کشورش شهادت خواهد داد.» – نیکولای بردیایف

«او در ادبیات زندگی می‌کرد.» – کنستانتین موچولسکی

«نابغه شریر روسیه» – ماکسیم گورکی

«یک استعداد بیمار و بی‌رحم»- نیکولای میخائیلوفسکی

«…نویسنده‌ای که دلسوزی مسیحی‌اش معمولا به بدبختی، گناه، رذیلت، اعماق حرص و آز و جنایت انسان اختصاص دارد تا به اصالت و نجابت جسم و روح» و کتاب یادداشت‌های زیرزمینی را این‌گونه توصیف کرد «… نمونه‌ای ترسناک و الهام‌بخش از این دلسوزی.» – توماس مان

میراث

به طور کلی داستایفسکی را یکی از نویسندگان بزرگ ادبیات روسیه می‌دانند. مانند بسیاری از نویسندگان، او تمجیدهای فراوان همراه با انتقاد شدید مورد استقبال قرار گرفت. ولادیمیر ناباکوف از داستایفسکی و ستایش‌هایی که او دریافت می‌کرد، انتقاد داشت. در طرف مقابل، افراد برجسته‌ای از جمله فرانتس کافکا، آلبرت انیشتین، فردریش نیچه و ارنست همینگوی همگی با الفاظی درخشان از او و نوشته‌هایش صحبت می‌کردند. او تا به امروز یکی از پرخواننده‌ترین و مورد مطالعه‌ترین نویسندگان است و آثارش در سراسر جهان ترجمه شده است.

آثار

نام

سال چاپ

بیچارگان

۱۸۴۶

همزاد

۱۸۴۶

خانم صاحبخانه

۱۸۴۷

نیه توچکا

۱۸۴۹

رؤیای عمو

۱۸۵۹

روستای استپانچیکو

۱۸۵۹

آزردگان

۱۸۶۱

خاطرات خانه اموات

۱۸۶۲

یادداشت‌های زیر زمینی

۱۸۶۴

جنایت و مکافات

۱۸۶۶

قمارباز

۱۸۶۷

ابله

۱۸۶۹

همیشه شوهر

۱۸۷۰

جن‌زدگان

۱۸۷۲

جوان خام

۱۸۷۵

برادران کارامازوف

۱۸۸۰

سخن پایانی

داستایفسکی نویسنده‌ای توانا و چیره‌دست است که آثاری خاص و عمیق را به تحریر در آورده است. به شما پیشنهاد می‌کنیم که حتما آثار داستایفسکی را مطالعه کنید. این آثار چه از لحاظ داستانی و چه از لحاظ دیدگاهشان نسبت به واکاوی روح و روان انسان‌ها بسیار ارزشمندند.

دبستان ترجمیک، دوره‌های آنلاین مفید و کاربردی در زمینه نویسندگی، ترجمه و ویرایش و … برگزار می‌کند. اگر قصد کسب مهارت‌های جدید و پیشرفت دارید، به شما توصیه می‌کنیم که در این دوره‌ها شرکت کنید. یکی از دوره‌های دبستان ترجمیک،  دوره نویسندگی خلاق است.

3 دیدگاه در «بیست آبان، سالروز تولد فیودور داستایفسکی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.