کتابخانه نیمه شب، نوشتهی مات هیگ، داستانی عمیق و دلانگیز است که با استفاده از عناصر فانتزی، به موضوعات واقعی و انسانی میپردازد. این کتاب یادآوری میکند که در تاریکترین لحظات زندگی نیز راهی برای تغییر و پیدا کردن امید وجود دارد.
مطالعه متن انگلیسی این کتاب و همچنین مقایسه ترجمههای مختلف آن، بهانهای برای آشنایی بیشتر با دنیای ترجمه و تمرین و یادگیری بیشتر است. پس با سایت ترجمه داستان و رمان ترجمیک همراه باشید تا با بررسی نکات کلیدی بخشی از متن انگلیسی کتابخانه نیمهشب، یک قدم به ترجمه روانتر و بهتر نزدیک شویم!
مطالب مرتبط:
مقایسه ترجمه کتاب ملت عشق + متن ترکی و انگلیسی+ نکاتی برای ترجمه
در این مطلب خواهید خواند:
گزیدهای از متن انگلیسی کتاب
Twenty-seven hours before she decided to die, Nora Seed sat on her dilapidated sofa scrolling through other people’s happy lives, waiting for something to happen. And then, out of nowhere, something actually did. Someone, for whatever peculiar reason, rang her doorbell.
She wondered for a moment if she shouldn’t get the door at all. She was, after all, already in her night clothes even though it was only nine p.m. She felt self-conscious about her over-sized ECO WORRIER T-shirt and her tartan pyjama bottoms.
She put on her slippers, to be slightly more ecognize, and discovered that the person at the door was a man, and one she ecognized.
He was tall and gangly and boyish, with a kind face, but his eyes were sharp and bright, like they could see through things.
It was good to see him, if a little surprising, especially as he was wearing sports gear and he looked hot and sweaty despite the cold, rainy weather. The juxtaposition between them made her feel even more slovenly than she had done five seconds earlier.
But she’d been feeling lonely. And though she’d studied enough existential philosophy to believe loneliness was a fundamental part of being a human in an essentially meaningless universe, it was good to see him.
دانلود متن انگلیسی کتابخانه نیمهشب
ترجمهی امین حسینیون
نوار سید، بیست و هفت ساعت پیش از آن که تصمیم بگیرد بمیرد روی کاناپه کهنسالش نشسته بود و با گوشی زندگی خوشحال آدمهای دیگر را بالا پایین میکرد و منتظر یک اتفاق بود؛ هر اتفاقی. بعد ناگهان و بدون پیش زمینه، واقعاً اتفاقی افتاد. کسی در خانه نورا را زد. چه دلیل عجیب و غریبی ممکن بود داشته باشد؟
اول فکر کرد بهتر است در را باز نکند، چون لباس خواب تنش بود- گرچه ساعت تازه ۹ شده بود و تیشرت «پاسدار محیط زیستی» که تنش بود چند سایز هم برایش بزرگ بود و پیژامه چارخانهاش را چندان مناسب نمیدید. اما بالاخره که باید در را باز میکرد. دمپایی روفرشیاش را پوشید تا کمی متمدنتر به نظر برسد و متوجه شد آدم پشت در یک فقره موجود مذکر است و از قضا یک موجود مذکرِ آشنا.
مرد پشت در قدبلند و سرخوش بود و حالتی پسرانه داشت با صورتی مهربان ولی چشمهایش شفاف و نافذ بودند و درخشان، انگار میتوانست آن طرف چیزها را ببیند. دیدنش خوشایند بود و غافلگیر کننده، مخصوصاً که لباس ورزشی تنش بود و در آن هوای سرد و بارانی عرق کرده و داغ به نظر میرسید. تضاد میان حال هوا و حال مرد باعث شد نورا بیشتر از چند لحظه قبل ناآرام شود. ولی خب مدتی بود احساس تنهایی میکرد و گرچه آن قدر کتابهای فلسفی اگزیستانسیال خوانده بود که پذیرفته باشد تنهایی بخش بنیادینی از انسان بودن در جهانی الزاماً بی معناست، دیدن مرد برایش خوشایند بود.

ترجمهی فائزه فرهادی
بیست و هفت ساعت قبل از اینکه نورا سید تصمیم بگیرد به زندگیاش پایان دهد، روی مبل فرسودهاش نشسته بود و در حالی که زندگی شاد بقیه مردم را نگاه میکرد، منتظر بود که چیزی اتفاق بیفتد. و ناگهان از ناکجا آباد یک چیزی واقعاً اتفاق افتاد.
یک نفر، به هر دلیل خاصی زنگ در خانه او را به صدا درآورد. متعجب شد و با خود فکر کرد که اصلاً میتواند در را باز کند یا نه؟
آخر با اینکه تازه ساعت نه شب بود، لباس خوابش را پوشیده بود. یک تیشرت سایز بزرگ و شلوار تارتان تنش بود. دمپایی راحتیهایش را برای اینکه کمی متمدن به نظر برسد، به پا کرد و فهمید کسی که پشت در است، یک مرد است که از قضا او را میشناسد.
او قدی بلند و ظاهری پسرانه داشت و در صورت مهربانش چشمان درخشانی داشت که به نظر میرسید میتوانند درون هر چیزی را ببینند.
دیدن او خوشایند بود. حتی اگر با کمی سورپرایز همراه بود. به ویژه که لباس ورزشی پوشیده بود و با وجود هوای سرد و بارانی آن شب، گرم به نظر میرسید. روبرو شدن آن دو با همدیگر باعث شد نورا نسبت به پنج دقیقه پیش احساس آرامش بیشتری داشته باشد.
او احساس تنهایی میکرد. اگرچه به اندازه کافی فلسفه وجودی را مطالعه کرده بود تا باور کند که تنهایی قسمتی اساسی از انسان بودن است و در تمام جهان و کائنات بی معنی است، باز هم دیدن آن مرد خوشایند بود.
ترجمهی محمد صالح نورانیزا
نورا سید بیست و هفت ساعت پیش از آنکه تصمیم به مردن بگیرد، روی مبل زهوار دررفته اش نشسته بود و تصاویر زندگیهای شاد دیگران را نگاه میکرد و منتظر بود تا اتفاقی رخ دهد. بعدُ کاملاً ناگهانی، واقعاً اتفاقی افتاد.
یک نفر، به هر دلیلی، زنگ در خانه اش را زد.
نورا چند لحظه به این فکر کرد که اصلاً در را باز نکند. به هر حال با اینکه تازه ساعت نه شب بود، دیگر لباس خوابش را پوشیده بود. از تیشرت گل و گشادش که رویش نوشته شده بود دیدبان محیط زیست و شلوار پیژامه چهارخانهاش خجالت میکشید.
دمپاییهایش را به پا کرد تا اندکی متمدنتر به نظر برسد. بعد در را باز کرد و متوجه شد مرد پشت در را میشناسد.مرد قدبلند و لاغر بود و چهره مهربان و پسرانهای داشت. چشمانش تیزوفرز بودند، انگار که میتوانست آنسوی چیزها راببیند.
دیدنش کمی غافلگیرکننده، اما لذتبخش بود، مخصوصاً که لباس ورزش به تن داشت و با وجود هوای سرد و بارانی، به نظر میآمد گرمش است و عرق کرده. ایستادنشان کنار هم باعث شد نورا حتی از پنج ثانیه پیش هم بیشتر احساس شلختگی کند.
اما نورا احساس تنهایی میکرد. آن قدر در فلسفه اگزیستانسیالیسم مطالعه کرده بود که تنهایی را بخشی بنیادین از صرف انسان بودن در جهانی اصولاً بی معنا بداند. با این حال از دیدن او خوشحال بود.
ترجمهی مهسا قنبری
نورا سید بیست و هفت ساعت قبل از اینکه تصمیم به مردن بگیرد، روی مبل راحتی فرسودهاش نشسته بود و در تصاویر شاد زندگی دیگران گشت میزد، در انتظار بود اتفاقی رخ دهد. و بعد، یک دفعه، واقعاً اتفاقی رخ داد.
کسی، به هر دلیل خاصی، زنگ خانه اش را زد.
برای لحظه ای با خود اندیشید که اصلاً نباید در را باز کند. گذشته از همه اینها، الان لباس خوابش را پوشیده بود.
هرچند ساعت هنوز نه شب بود. به خاطر تیشرت سایز بزرگ و گشاد که روی آن نوشته بود «فعالان محیطزیست» و شلوار پیژامهی چهارخانهاش معذب بود.
پاپوشهای راحتیاش را پوشید، تا کمی متمدنتر به نظر بیاید. فهمید که شخص پشت در یک مرد بود و او را شناخت.
دیدن او لذتبخش بود، گرچه کمی غافلگیرگننده به نظر میآمد، مخصوصا که لباس ورزشی به تن داشت و با وجود سرمای هوای بارانی عرق کرده بود. و نزدیکی بینشان احساس شلختگیای که نورا پنج ثانیه قبل داشت را حتی بیشتر هم کرد.
اما او حس تنهایی میکرد. و با وجود آن که به اندازه به اندازه کافی فلسفه وجودی مطالعه کرده بود، تا باور کند تنهایی بخشی اساسی انسان بودن در یک جهانِ در اصل بیمعنا بود، باز هم دیدن او برایش خوشایند بود.

مطالب مرتبط:
مقایسه ترجمه کتاب ما تمامش میکنیم + متن انگلیسی
نکات کاربردی ترجمه از دل کتاب کتابخانه نیمهشب
حال که ترجمهی چهار مترجم مختلف را بررسی کردیم، بهتر است جملات و نکات قابل توجه متن انگلیسی را نیز زیر ذرهبین قرار دهیم و کمی تمرین ترجمه کنیم. این نکات در ترجمه فارسی به انگلیسی و ترجمه انگلیسی به فارسی مقالات مفید خواهند بود.
عدم تکرار فاعل و ایجاد جملاتی با ساختار موازی
به جمله زیر دقت کنید:
نورا سید بیست و هفت ساعت قبل از این که تصمیم بگیرد بمیرد، روی کاناپهی کهنهاش نشسته بود، داشت در زندگی شاد دیگران میچرخید و منتظر بود که اتفاقی بیفتد.
این جملهی طولانی در واقع ترکیبی از سه جملهی کوتاهتر با یک فاعل مشترک (نورا سید) است:
- نورا سید بیست و هفت ساعت قبل از این که تصمیم بگیرد بمیرد، روی کاناپهی کهنهاش نشسته بود.
- نوار سید بیست و هفت ساعت قبل از این که تصمیم بگیرد بمیرد، داشت در زندگی شاد دیگران میچرخید.
- نورا سید بیست و هفت ساعت قبل از این که تصمیم بگیرد بمیرد، منتظر بود که اتفاقی بیفتد.
حال اگر در ترجمه انگلیسی، در هر سه جمله فاعل (نورا سید) را تکرار کنیم، خوانایی متن زیر سوال میرود. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل، میتوانیم فاعل را فقط در جملهی اول بیاوریم و در بقیه حذف کنیم، البته به شرطی که ساختار جملات بعدی موازی باشد.
Nora Seed sat on her dilapidated sofa twenty-seven hours before she decided to die, scrolling through other people’s happy lives, waiting for something to happen.
همانطورکه میبینید، در ترجمه انگلیسی فاعل فقط در جملهی اول آمده است. علاوه بر این، افعالی که بعد از جملهی اول آمدهاند (scrolling, waiting)، همگی ingدار و با فعل اصلی یعنی sat هماهنگ هستند.
نکته: وقتی فاعل جمله در حال انجام چند کار پشت سر هم است، میتوانیم فعل اول را در زمان گذشته ساده و بقیهی افعال را با -ing بیاوریم تا نشان دهیم که این کارها همزمان یا در ادامهی هم انجام شدهاند. به مثال زیر توجه کنید:
She sat on the sofa. She scrolled through Instagram. She waited for a message.
این مثال از نظر دستوری کاملا درست است ولی روان و طبیعی نیست. در عوض جملهی زیر زیباتر و خواناتر نوشته شده:
She sat on the sofa, scrolling through Instagram, waiting for a message.
این جمله نشان میدهد که نورا روی کاناپه نشسته (این عمل تمام شده) و بعد چند کار دیگر (گشتن در اینستاگرام و انتظار برای یک پیام) را انجام داده است.

تکنیک تأخیر فاعل (Delaying the Subject)
در بخش قبل، جملهی اول از گزیده متن انگلیسی را بررسی کردیم. اما اگر خوب به این جمله دقت کنید، متوجه میشوید که فاعل (Nora Seed) در ابتدای جمله نیامده است. این خلاقیت نویسنده را میتوانیم با چند دلیل، توجیه کنیم:
- استفاده از تکنیک تاخیر فاعل: این تکنیک در ترجمه متون ادبی و داستانی کاربرد زیادی دارد و توجه خواننده را به زمان، مکان یا شرایط خاصی معطوف میکند. در این متن نیز نویسنده با استفاده از این تکنیک، خواسته توجه خواننده را به «تصمیمگیری نورا مبنی بر تمام کردن زندگیاش» جلب کند.
- ایجاد حس کنجکاوری در خواننده: در واقع نویسنده خواسته، ابتدا اطلاعاتی مبهم و مرموز در اختیار مخاطب قرار دهد و از این طریق، کنجکاویاش را تحریک کند.
استفاده از این تکنیک و ترفند، در ادبیات فارسی چندان رایج نیست. به همین دلیل بیشتر مترجمان این کتاب، فاعل را در ابتدای جمله آوردهاند. اما میتوانیم در ترجمه متون فارسی به انگلیسی از تکنیک تاخیر فاعل استفاده کنیم و از این طریق، جملاتی جذابتر بنویسیم. برای مثال:
سارا در را آرام باز کرد.
Sarah opened the door slowly.
Slowly, with a trembling hand, Sarah opened the door.
جمله اول، ساختاری صحیح ولی در عین حال ساده و ابتدایی دارد. این در حالی است که جمله دوم حرفهایتر و ادبیتر است.
یک مثال دیگر:
تام او را در یک شب بارانی ملاقات کرد.
Tom met her on a rainy night
On a rainy night, Tom met her.
تاکید بر انجام کاری با do/does/did
در پاراگراف زیر به جملهی بولدشده دقت کنید:
Twenty-seven hours before she decided to die, Nora Seed sat on her dilapidated sofa scrolling through other people’s happy lives, waiting for something to happen. And then, out of nowhere, something actually did
نویسنده میتوانست این پارگراف را به صورت زیر بنویسد:
Twenty-seven hours before she decided to die, Nora Seed sat on her dilapidated sofa scrolling through other people’s happy lives, waiting for something to happen. And then, out of nowhere, something actually happened
به نظر شما چرا به جای تکرار فعل، از فعل کمکی did استفاده شده؟
در زبان انگلیسی برای تاکید روی یک موضوع یا وقوع یک اتفاق، به جای تکرار فعل اصلی از فعل کمکی استفاده میشود. به عنوان مثال به جملات انگلیسی زیر و ترجمه فارسی آنها دقت کنید.
He says he likes coffee, but he does like tea too!
میگه که قهوه دوست داره، اما واقعاً چای هم دوست داره!
He says he won’t call you, but he will!
میگه که بهت زنگ نمیزنه، اما قطعاً زنگ میزنه!

مترجمان کتابخانه نیمهشب نیز با در نظر گرفتن این نکته، حس و حال متن اصلی را خواننده فارسی منتقل کردهاند.
نکته: دقت کنید که فعل کمکی باید با فعل اصلی مطابقت داشته باشد. مثلا در این مثال فعل اصلی، یعنی happened، در زمان گذشته است. پس فعل کمکی did جایگزین آن شده.
استفاده از ساختار پرکاربرد wonder if
wonder if یکی از ساختارهای پرکاربرد دستور زبان انگلیسی است و برای بیان شک و تردید یا فکر کردن درباره چیزی استفاده میشود. مثلا:
I wonder if she will come to the party.
با خودم فکر میکنم که آیا او به مهمانی میآید یا نه.
He wondered if he had made the right decision.
او با خودش فکر کرد که آیا تصمیم درستی گرفته بود یا نه.
همانطورکه میبینید، ساختار این جملات مثبت است اما در متن کتاب، به جمله زیر برخورد میکنیم:
She wondered for a moment if she shouldn’t get the door at all.
ترجمه تحتاللفظی این جمله به صورت زیر است:
فکر کرد که آیا نباید در را باز کند.
این ترجمه نه تنها خوانا نیست بلکه مفهوم را نیز بهدرستی منتقل نمیکند. بنابراین بهتر است جمله را به شکل مثبت ترجمه کنیم:
فکر کرد که آیا باید در را باز کند یا نه.
یا
با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد اصلاً در را باز نکند.
استفاده از افعال حسی (Feeling Verbs)
افعالی مانند appear، seem و feel برای بیان احساسات به کار میروند و معمولاً با حالت استمراری میآیند تا نشان دهند که حسی در گذشته در جریان بوده است. جملهی زیر نیز بر همین اساس نوشته شده است:
She’d been feeling lonely
اگر نویسنده به جای زمان گذشته از زمان گذشته استمراری استفاده میکرد، مفهوم جمله تغییر میکرد.
She felt lonely.
او احساس تنهایی کرد (یک لحظه کوتاه)
She’d been feeling lonely.
مدتی بود که او احساس تنهایی میکرد (حالت طولانیتر)
مطالب مرتبط:
بررسی تفاوت دو واژه salary و wage در ترجمه متون انگلیسی
نکته پایانی
در این مطلب گوشهای ترجمهی چهار مترجم مختلف از کتاب پرآوازهی کتابخانه نیمهشب را بررسی کردیم و با توجه به آنها نکاتی را برای ترجمه فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی یاد گرفتیم. حال به عنوان نکته پایانی، خوب است که اصطلاح کاربردی و جالب out of nowhere را نیز به خاطر بسپاریم. این عبارت به اتفاقاتی که به صورت ناگهانی و بیهوا میافتند دلالت دارد و میتواند با توجه به خلاقیت مترجم، به روشهای مختلفی ترجمه شود. شما هم برای ما کامنت بگذارید و بگویید که این عبارت را چهطور ترجمه میکنید.
اگر شما هم به ترجمه کتاب علاقه دارید و دوست دارید که زیر نظر یک تیم متخصص و حرفهای فعالیت کنید، رزومه خود را به صفحه استخدام مترجم دورکار ارسال کنید.
یک دیدگاه در «مقایسه ترجمههای مختلف کتاب کتابخانه نیمهشب+ متن انگلیسی»;