در این آموزش از سایت ترجمه مقاله ترجمیک، با تمامی واژگان و عبارات انگلیسی مربوط به آشپزی آشنا خواهید شد. همچنین در پایان اصطلاحات جذابی که به نوعی به آشپزی مربوط هستند را نیز خواهید آموخت.
اگر به غذاهای بینالمللی و پختن آنها علاقه داشته باشید، باید بهترین و معروفترین سرآشپزهای خارجی را دنبال کنید. چراکه هیچکس به غیر از این سرآشپزها، به فوت کوزهگری دستور پخت غذاهای خارجی دسترسی ندارد. اما نکته مهم اینجاست که اگر به زبان انگلیسی و کلمات و اصطلاحات مربوط به آشپزی مسلط نباشید، حتی از دست این سرآشپزها هم کاری ساخته نیست و باید چشیدن طعم بینظیر غذاهایی که در فیلمها و سریالها میبینید را فراموش کنید!
با این حال جای نگرانی نیست. ما اینجاییم تا همه واژگان و عبارات مربوط به آشپزی را به شما یاد بدهیم. پس این مطلب از سایت تولید محتوا به انگلیسی ترجمیک را از دست ندهید.
مطالب مرتبط:
کلمات و عبارات انگلیسی که هنگام خرید کردن نیاز دارید!
در این مطلب خواهید خواند:
ترجمه انگلیسی کلمات کلیدی و ضروری مربوط به آشپزی
کلمه فارسی |
ترجمه انگلیسی |
مثال |
دستپخت، روش آشپزی |
Cuisine |
much Venetian cuisine is based on seafood روش پخت بسیاری از غذاهای ونیزی بر اساس غذاهای دریایی است. |
سرآشپز |
Chef |
Monica is a successful chef مانیکا یک سرآشپز موفق است. |
دستورپخت |
Recipe |
a traditional Indonesian recipe یک دستورپخت سنتی اندونزیایی |
مواد اولیه (برای تهیه غذا) |
Ingredient |
pork is an important ingredient in many stir-fried dishes گوشت خوک یکی از مواد اولیه مهم بسیاری از غذاهای سرخ شده است |
ادویه |
Spice |
enjoy the taste and aroma of freshly ground spices از طعم و عطر ادویههای تازه آسیاب شده لذت ببرید. |
چاشنی |
Seasoning |
a dash of lemon juice and seasoning کمی آبلیمو و چاشنی |
چاشنی زدن |
Garnish |
salad garnished with an orange slice سالاد چاشنیدارشده با یک تکه پرتقال |
سس |
Sauce |
tomato sauce سس قرمز |
مزهدارشده |
Marinade |
“Turn the fish over in the marinade to get it well coated ماهی را در مواد بغلتانید تا بهخوبی مزهدار شود. |
پختن |
Bake |
they bake their own bread and cakes آنها نان و کیک خودشان را میپزند. |
سرخ کردن |
Fry |
she fried a rasher of bacon, a sausage and a slice of bread او یک ورقه نازک بیکن، یک سوسیس و یک تکه نان سرخ کرد. |
آبپز کردن |
Poach |
a breakfast of poached egg and grilled bacon یک صبحانه شامل تخممرغ آبپز و بیکن گریلشده. |
خورد کردن |
Chop |
they chopped up the pulpit for firewood برای شومینه هیزم خورد کردند. |
چرخ کردن |
Mince |
The garlic was minced and added to the sauce سیر چرخ شد و به سس اضافه شد. |
مطالب مرتبط:
آموزش کامل جملات سوالی با wh در زبان انگلیسی
ترجمه انگلیسی افعال مربوط به روشهای مختلف آشپزی
کلمه فارسی |
ترجمه انگلیسی |
مثال |
جوشاندن |
Boil |
I always boil the water before making tea من همیشه قبل از درست کردن چای، آب را میجوشانم. |
سرخ کردن |
Fry |
I like to fry up some eggs for breakfast دوست دارم برای صبحانه چندتا تخممرع سرخ کنم. |
تفت دادن |
Saute |
I sautéed some vegetables for a side dish برای دورچین، یه کم سبزیجات تفت دادم. |
گریل کردن |
Grill |
I grilled some burgers for dinner برای شام یه کم برگر گریل کردم. |
کباب کردن |
Roast |
I roasted a chicken for Sunday dinner برای شام یکشنیه، مرغ کباب کردم. |
بار گذاشتن (مثل وقتی خورش درست میکنیم) |
Stew |
I made a beef stew for dinner برای شام خورش بیف درست کردم. |
آرامپز کردن |
Simmer |
I simmered the sauce for an hour سس را برای یک ساعت بهآرامی پختم. |
مزهدار کردن |
Marinate |
I marinated the chicken in a spicy sauce overnight من مرغ رو یک شب در سس تند مزهدار کردم. |
خورد کردن |
Chop |
I chopped the onions for the soup پیازها را برای سوپ خورد کردم. |
چرخ کردن |
Mince |
I minced the garlic for the marinade سیرها را برای سس مزه، چرخ کردم. |
پوست گرفتن |
Peel |
I peeled the potatoes before boiling them پیازها را قبل از جوشاندن پوست گرفتم. |
تکه تکه کردن |
Slice |
I sliced the apples for the pie سیبها را برای پای، تکهتکه کردم. |
نگینی خورد کردن |
Dice |
I diced the tomatoes for the salad برای سالاد گوجهها را نگینی خورد کردم. |
مخلوط کردن |
Blend |
I blended the ingredients for the smoothie مواد اولیه اسموتی را مخلوط کردم. |
هم زدن با همزن برقی |
Whip |
I whipped the cream for the cake خامه کیک را هم زدم. |
ورز دادن |
Knead |
I kneaded the dough for the bread خمیر نان را ورز دادم. |
بخارپز کردن |
Steam |
I steamed the vegetables for a healthy side dish برای دورچین سالم، سبزیجات را بخارپز کردم. |
مطالب مرتبط:
تفاوت Weather و Climate در زبان انگلیسی
ترجمه انگلیسی پرکاربردترین ابزار آشپزی
کلمه فارسی |
ترجمه انگلیسی |
مثال |
ماهیتابه |
Saucepan |
I used a saucepan to make a delicious soup برای درست کردن یک سوپ خوشمزه از ماهیتابه استفاده کردم. |
ماهیتابه |
Frying pan |
I fried some eggs in a frying pan چندتا تخم مرغ در ماهیتابه سرخ کردم. |
ماهیتابه |
Skillet |
I cooked some vegetables in a skillet در ماهیتابه کمی سبزیجات پختم. |
قابلمه |
Pot |
I boiled some potatoes in a pot در قابلمه کمی گوجه جوشاندم. |
آبکش |
Colander |
I used a colander to drain the pasta برای آبکش کردن پاستا از آبکش استفاده کردم. |
رنده |
Grater |
I grated some cheese with a grater با رنده کمی پنیر رنده کردم. |
کفگیر |
Spatula |
I used a spatula to flip the pancakes برای برگرداندن پنکیکها را کفگیر استفاده کردم. |
ملاقه |
Ladle |
I served the soup with a ladle با ملاقه سوپ را کشیدم. |
همزن برقی |
Whisk |
I whisked the eggs with a whisk تخممرغها را با همزن برقی هم زدم. |
پوستکن |
Peeler |
I peeled the potatoes with a peeler گوجهها را با پوستکن پوست کندم. |
انبر |
Tongs |
I used tongs to turn the steak برای چرخاندن استیک از انبر استفاده کردم. |
الک |
Sieve |
I sieved the flour with a sieve آرد را با الک الک کردم. |
وردنه |
Rolling pin |
I rolled out the dough with a rolling pin خمیر رو با وردنه ورز دادم. |
هاون و کاسه هاون |
Mortar and pestle |
I ground some spices with a mortar and pestle با هاون و کاسه هاون کمی ادویه آسیاب کردم. |
پیمانه |
Measuring cup |
I measured the sugar with a measuring cup شکر را با پیمانه اندازه گرفتم. |
قاشق اندازهگیری |
Measuring spoon |
I measured the salt with a measuring spoon نمک را قاشق اندازهگیری اندازه گرفتم. |
چاقو |
Knife |
I chopped the vegetables with a knife سبزیجات را با چاقو خورد کردم. |
مخلوطکن |
Blender |
I blended the ingredients with a blender. مواد اولیه را مخلوطکن مخلوط کردم. |
وسیلهای که برای بخارپز کردن استفاده میشود. |
Steamer |
I steamed the vegetables with a steamer سبزی ها را با بخارپز پختم. |
تایمر |
Timer |
I set the timer to make sure the cake was cooked properly برای این که مطمئن بشم کیک کامل پخته، از تایمر استفاده کردم. |
اصطلاحات عامیانه انگلیسی مربوط به غذا و آشپزی
در این بخش با برخی از پرکاربردترین اصطلاحات عامیانه انگلیسی که به نوعی به غذا و آشپز مربوط هستند آشنا میشویم.
اصطلاح انگلیسی |
معادل فارسی |
مثال |
To be in a pickle |
در شرایط سخت قرار داشتن |
I’m in a pickle, I don’t know what to do تو شرایط خیلی سختی هستم. نمیدونم باید چهکار کنم! |
To be the icing on the cake |
نور علی نور |
Getting a promotion was great, but getting a raise was the icing on the cake ترفیع گرفتن عالیه ولی افزایش حقوق، نور علی نوره! |
To have your cake and eat it too |
هم خدا و هم خرما را خواستن |
I want to save money, but I also want to go on vacation – I want to have my cake and eat it too هم میخوام پول پسانداز کنم و هم سفر برم! هم خر رو میخوام و هم خرما رو. |
To be a piece of cake |
خیلی سهل و آسان، مثل آب خوردن |
The exam was a piece of cake, I knew all the answers امتحان مثل آب خوردن بود. همه جوابها رو میدونستم. |
To be the apple of someone’s eye |
نور چشم کسی بودن |
My daughter is the apple of my eye, I love her more than anything دخترم نور چششمه! اونو بیشتر از هر کسی دوست دارم. |
To be in a stew |
گیج بودن (به خاطر سختی شرایط) |
I’m in a stew, I don’t understand what’s going on خیلی گیجم و نمیفهمم داره چی میشه. |
To be a chef’s kiss |
عالی بودن |
That meal was a chef’s kiss, it was delicious اون غذا عالی و خوشمزه بود. |
مطالب مرتبط:
آموزش صفر تا صد ضمایر فاعلی و مفعولی با مثال
سخن پایانی
در این مطلب با واژگان، عبارات و اصطلاحات ضروری و پرکاربرد انگلیسی درباره آشپزی و پخت غذا آشنا شدیم. حال نوبت شماست که به دایره لغاتتان مراجعه کنید و در کامنتها واژگان دیگری را نیز با ما به اشتراک بگذارید.
برای همکاری با ترجمیک در حوزه تولید محتوا، ترجمه و ویراستاری، رزومه خود را به صفحه استخدام مترجم ارسال کنید.