میخواهید شرکت شخصی خود را راه بیندازید؟ چشماندازی از کسب و کار مناسب خود در ذهن دارید که فرد دیگری از آن خبر ندارید؟ هر روز و هر ماه منتظر فرصت مناسبی هستید که شغل فعلی خود را کنار بگذارید و به سراغ رویای خود روید؟ پس این کتابها را از دست ندهید.
امروزه، بسیاری از افراد آرزو دارند که کارمندی را کنار گذاشته و کسب و کار خود را راه بیندازند. بعضی این کار را انجام میدهند و بعضی دیگر نه! البته از آن بعضی هم، تعدادی به موفقیت دست مییابند و تعدادی دیگر هم شکست میخورند. اما آیا این مسیر، مسیری خطی است؟
داستان موفقیت کسب و کارهای بزرگ، نقطهی شروعی دارد و نقطهی موفقیتی. اما چیزی که کمتر فردی از آن اطلاع دارد، چالشها و فراز و فرودهایی است که این شرکتها در این مسیر با آن مواجه شدهاند. کتابهایی که در ادامه معرفی میکنیم، به این چالشها میپردازند. از داستان پیکسار و توییتر گرفته تا نایکی و نتفلیکس، همه در این مقاله معرفی شدهاند.
برای آشنایی با ۴+ کتاب جالب درباره داستان موفقیت شرکتهای بزرگ به همراه نقلقولهایی از این کتابها در ادامه این مقاله سایت ترجمه ترجمیک همراه ما باشید!
مطالب مرتبط:
۸ ایده تولید محتوا برای کسبوکارهای کوچک
در این مطلب خواهید خواند:
کتاب شرکت خلاقیت، داستان موفقیت پیکسار
داستان اسباب بازیها، در جست و جوی نمو، کمپانی هیولاها، زندگی یک حشره و …، همه و همه برای بیشتر ما آشنا به نظر میرسد. انیمیشنهایی جذاب و دیدنی که توسط شرکت پیکسار ساخته شده بودند. کتاب شرکت خلاقیت (Creativity, Inc) هم درباره پیکسار، این شرکت دوستداشتنی است که بخشی عظیم از مهمترین و به یادماندنیترین انیمیشنهای ۲۰ سال اخیر را بر پرده نقرهای سینما به تصویر در آورده است.
اد کتمول، رئیس سابق و یکی از بنیانگذاران این شرکت، در این کتاب به داستان موفقیت پیکسار، چالشها و فراز و فرودهای آن میپردازد. چه شد که پیکسار تشکیل شد؟ فرایند داستانپردازی و تولید بسیاری از کارتونهای اولیه این شرکت چگونه انجام میشده است؟ هنگامی که پیکسار با مشکلی مواجه میشده، چگونه آن را رفع میکرده است؟ استیو جابز چه ارتباطی با پیکسار داشته است؟ و …
این کتاب به همه این سوالات پاسخ میدهد. پس اگر درباره فرایند تشکیل و اجرا یکی از خلاقترین و موفقترین شرکتهای پویانمایی کنجکاوید، این کتاب را از دست ندهید! خبر خوب هم این است که ترجمه کتاب شرکت خلاقیت و سه کتاب بعدی هم در بازار نشر ایران موجود است.
بخشهایی از کتاب شرکت خلاقیت
«شما برای قبول مسئولیت نیازی به اجازه گرفتن ندارید!»
«اگر ایده خوبی به یک تیم متوسط بدهید، آنها آن را خراب میکنند. اگر یک ایده متوسط به یک تیم درخشان بدهید، آنها یا آن را درست میکنند یا آن را دور میاندازند و چیز بهتری ارائه میدهند.»
«مردم باید تا جایی که میتوانند، اشتباه کنند.»
«افراد خوب را بیابید، توسعه دهید و از آنها حمایت کنید. آنها نیز به نوبه خود ایدههای خوب را پیدا میکنند، توسعه میدهند و صاحب ایدههای خوب میشوند.»
«درست کردن تیم مقدمه لازم برای درست کردن ایدهها است.»
«اگر به افراد بیشتری اجازه دهیم که مشکلات را بدون اجازه حل کنند و اگر اشتباهات آنها را تحمل کنیم (و تحقیر نکنیم)، آنگاه امکان رسیدگی به مجموعه بسیار بزرگتری از مشکلات را فراهم خواهیم کرد. هنگامی که یک مشکل تصادفی در این بین ظاهر می شود، باعث ترس نمیشود زیرا دیگر افراد از شکست خوردن نمیترسند.»
کتاب آنچه پرنده کوچک به من آموخت! (Things A Little Bird Told Me Summary)
همه ما در این چند وقت اخیر، درباره خرید توییتر توسط ایلان ماسک و تغییر نام آن به ایکس شنیدهایم. اما خود توییتر چگونه به وجود آمد؟ بیز استون، یکی از بنیانگذاران شرکت توییتر در این داستان از چگونگی تشکیل این شرکت و به موفقیت رساندن آن میگوید. داستانی که روایتگر شکست، موفقیت، شور، اشتیاق و پیشرفت است.
برای موفقیت تنها یک ایده خوب کافی نیست، بلکه باید آن ایده را دوست داشته باشید، برای دیگران هم کاربردی باشد، سخت روی آن کار کنید، همواره شنوای نظرات و پیشنهادهای دیگران باشید و از شکست خوردن نترسید. این خلاصهای است از رازی که باعث موفقیت توییتر شد. رازی که بیز استون در کتاب آنچه پرنده کوچک به من آموخت، آن را با دیگران در میان میگذارد.
شرکتی که با سرمایهای عظیم پدید نیامد بلکه که گام به گام جلو برده شد. اگر به کتابی درباره یک شرکت موفقیت که به معنای واقعی از صفر ساخته شد (البته به همراه انرژی و تلاش فراوان کارمندانش)، نیاز دارید، این کتاب برای شماست.
مطالب مرتبط:
معرفی ۱۰ کتاب برای تقویت روحیه
بریدههایی از کتاب آنچه پرنده کوچک به من آموخت!
«وقتی به افراد خوب فرصت میدهید، آنها کارهای بزرگی انجام میدهند.»
«خلاقیت یک منبع تجدیدپذیر است. هر روز خودتان را به چالش بکشید. هر چقدر که دوست دارید، خلاق باشید، هر چند وقت یکبار که میخواهید، زیرا هرگز تمام نمیشود. تجربه و کنجکاوی ما را به ایجاد ارتباطات غیرمنتظره و نامتعارف سوق میدهد. این مراحل غیرخطی، اغلب به بهترین کار منجر میشوند.»
«من از شما دعوت میکنم که ذهن خود را به روی احتمالات جدید باز کنید. بیایید آن را تصور کنیم تا زمانی که آن را درست کنیم. بیایید چشماندازی از یک آینده رویایی ایجاد کنیم. شما مجبور نیستید که کار خود را رها کنید. اما به این فکر کنید که چه چیزی ممکن است که مسیر شما را نیم درجه تغییر دهد…»
«چیزی به نام ابرقهرمان وجود ندارد اما با هم میتوانیم جهان را در مسیر جدیدی قرار دهیم.»
«در پیش گرفتن شغلی به دلیل سودآوری یا به این دلیل که والدینتان از شما می خواهند یا به این دلیل که به دامان شما میافتد، گاهی اوقات کارساز است اما اغلب، پس از اینکه در آن، جا گرفتید، احساس اشتباهی بودن میکنید. مثل این است که شخص دیگری مختصات GPS را در گوشی شما وارد کرده باشد.
شما در مسیر خود قفل شدهاید اما حتی نمیدانید که به کجا میروید. وقتی مسیر، درست به نظر نمیرسد، وقتی خلبان خودکار شما را به بیراهه میبرد، باید مقصد خود را زیر سوال ببرید. سلام! چه کسی، مدرک حقوق را در تلفن من قرار داده است؟ بررسی کنید، آنچه را که در زندگی شما میگذرد، در ارتفاع بالا مشاهده کنید و به این فکر کنید که واقعاً میخواهید که به کجا بروید.
کل جغرافیا را ببینید؛ جادهها، ترافیک، مقصد. آیا جایی را که هستید، دوست دارید؟ آیا نقطه پایان را دوست دارید؟ آیا تغییر چیزها مربوط به ترسیم مجدد مقصد نهایی شماست یا کلاً در نقشه اشتباهی هستید؟ GPS یک ابزار عالی است اما اگر شما کسی نیستید که دادهها را وارد میکند، نمیتوانید برای راهنمایی به آن اعتماد کنید.
دنیا مکان بزرگی است و نمیتوانید طوری به آن نزدیک شوید که انگار از قبل برنامهریزی شده است. به خود این فرصت را بدهید که مسیر را تغییر دهید.»
کتاب کفشباز (Shoe Dog)
نایکی یا پوما، به نظر شما کدام یک بهتر است؟ این سوالی است که پاسخهای بسیاری دارد و طرفداران هر یک از این برندها، سرسختانه از نظر خود دفاع میکنند. ابا این حال، چه شد که نایکی، نایکی شد؟ برند کفشی که طرفداران بسیاری دارد و افراد بسیاری در سراسر جهان آن را میشناسند.
داستان از یک سفر شروع شد. شاید هم کمی قبلتر، وقتی پدری به پسرش نصیحت کرد که اکنون که از دانشگاه فارغالتحصیل شده، قبل از کار کردن جدی، سفر کند و تجربه کسب کند. سفری که دستاوردش کفشهای فوقالعادهای برای دوندگان بود. اما این کفشها چگونه باید به فروش میرفت؟ سفر این شرکت باید از کجا شروع میشد و به کجا میرسید؟
این، داستان کتاب کفشباز (Shoe Dog) است. فیل نایت، بنیانگذار نایکی در این کتاب به داستان شروع، ادامه و موفقیت شرکت خود میپردازد. پس اگر درباره اینکه چه شد که نایکی به اینجا رسید، کنجکاوید، این کتاب را از دست ندهید!
بریدههایی از کتاب کفشباز
«به مردم نگویید که چگونه کارها را انجام دهند، به آنها بگویید که چه کاری را انجام دهند و اجازه دهید شما را با نتایج خود شگفتزده کنند.»
«بنابراین آن روز صبح در سال ۱۹۶۲ به خودم گفتم: بگذار بقیه ایده تو را دیوانه بخوانند. . . فقط ادامه بده، متوقف نشو. تا زمانی که به آنجا نرسیدید، به توقف فکر نکنید و زیاد به این فکر نکنید که «آنجا» کجاست. هر چه پیش آید، فقط متوقف نشوید. »
«میخواستم چیزی بسازم که مال خودم باشد، چیزی که بتوانم به آن اشاره کنم و بگویم: من آن را ساختم. این تنها راهی بود که برای معنادار کردن زندگی میدیدم.»
مطالب مرتبط:
معرفی ۷ کتاب در زمینه بازاریابی
کتاب هرگز به جایی نمیرسد! (That Will Never)
احتمالا شما هم زمانی را به خاطر میآورید که غیر از تلویزیون و سینما، تنها راه تماشای فیلم، خرید یا اجاره سیدی آنها بود. زمانی که سرعت اینترنت چندان زیاد نبود. در سالهای نزدیک به ۱۹۹۷، چنین شرایطی در آمریکا هم بود اما فردی ایدهای داشت: استفاده از اینترنت برای اجاره فیلم.
البته او ایدههای دیگری هم داشت از ایجاد چوب بیسبال شخصی گرفته تا سرویس تحویل شامپو. اما ایده استفاده از اینترنت برای اجاره فیلم که توسط مارک راندولف طرح شده بود، مورد توجه شریکش، رد هستینگز، قرار گرفت. اینچنین بود که شرکت نتفلیکس پایهگذاری شد. مارک راندولف در کتاب خود، هرگز به جایی نمیرسد (That Will Never)، به روایت این داستان میپردازد.
البته این داستان، داستانی خطی نیست. قرار نیست که یک ایده خوب، به تنهایی با خود، موفقیت به همراه بیاورد. هر مسیر با شکستها و چالشهای خاص خود مواجه هست و داستان نتفلیکس نیز از این قاعده خارج نیست. اما این کتاب به ما نشان میدهد که چگونه انسانها با اراده خود میتوانند دنیا را تغییر دهند، حتی با ایدهای که به نظر دیگران قرار نیست که به جایی برسد!
بریدههایی از کتاب هرگز به جایی نمیرسد!
«میبینید، استارتآپ جای تنهایی است. شما روی چیزی کار میکنید که هیچ کس به آن اعتقاد ندارد و بارها و بارها به شما گفته شده که هرگز کارساز نخواهد بود. در این حالت گویی تو علیه دنیا هستی اما واقعیت این است که شما واقعا نمیتوانید آن را به تنهایی انجام دهید. باید کمک بگیرید و دیگران را با طرز فکر خود آشنا کنید. بگذارید که آنها هم در شور و شوق شما شریک باشند.»
«وقتی باد درست میوزد، همه در یک راستا هستند. زمانی که طوفانی به راه میافتد، ناگهان مشخص میشود که افراد، اهداف و مقاصد متفاوتی دارند.»
«نه، همیشه به معنای نه نیست»
«بهترین ایدهها به ندرت با یک رعد و برق روی قله کوه پدید میآيند. آنها حتی در کنار کوه هم به سراغ شما نمیآیند. وقتی در ترافیک پشت کامیون شن گیر کردهاید، آنها خود را آهستهآهسته، به تدریج، طی هفتهها و ماهها نشان میدهند. و در واقع، وقتی بالاخره یکی (ایده) را داشته باشید، ممکن است که برای مدت طولانی متوجه آن نشوید. »
«حداقل ۱۰ درصد بیشتر از آنچه از شما خواسته شده است، انجام دهید.»
سخن پایانی
در این مقاله به معرفی کتابهایی پرداختیم که داستان ایجاد و موفقیت کسب و کارهای بزرگی مانند پیکسار، نایکی، توییتر و نتفلیکس را بیان میکند. خواندن این کتابها را به افرادی که قصد راهاندازی کسب و کار شخصی خود را دارند، توصیه میکنیم. اگر کتابی را درباره راهاندازی کسب و کارها خواندهاید که در این فهرست نیست، آن را با ما در میان بگذارید تا به این مقاله اضافه کنیم.
از ترجمه کتاب و ترجمه مقاله گرفته تا ویرایش تخصصی و نیتیو، بهترین کیفیت خدمات زبانی را از سایت ترجمه ترجمیک بخواهید. برای مشاهده تعرفه خدمات، به صفحه هزینه ترجمه مراجعه کنید.
3 دیدگاه در «۴+ کتاب درباره داستان موفقیت شرکتهای بزرگ»